سفارش تبلیغ
صبا ویژن
http://115simoorgh.ParsiBlog.com
مجله دانستنیهای فوریتهای پزشکی سیمرغ 
قالب وبلاگ
لینک دوستان
سایت های استان مازندران
لینک مجلات مفید

اون به پولش رسید اما من...

(مجموعه خاطرات تکنسین فوریتهای پزشکی تبریز)


سال 1385 بود, سوزسرمای صبح رو هنوزفراموش نکردم, اصلا نمیدونم ما رو چرا به اون ماموریت اعزام کردند!! پایگاه 202 با آقای اسماعیل نوروزی شیفت بودم, تازه صبحونه رو خورده بودیم که اپراتور ما رو به یه ماموریت خارج شهر فرستاد، سرمازدگی.

چون زمین برفی و یخ زده بود, نمیشد سریع رفت, بعد بیست دقیقه رسیدیم سه راهی اهر و یه کارخانه ای که اعلام کرده بودند.
پس از ورود ما به محوطه دیدیم چند نفر از زیر یه دکل آب ایستادن و دارن به بالای دکل نگاه میکنند, پس ازپیدا شدن, دو نفر ما رو داخل ساختمان بردند و توضیحات لازم رو دادند, شخصی که بالای دکل حدودا 40 متری رفته بود, طلبکار بود و چون مشاجره کرده بودند در حین فرار اشتباهی رفته بود بالای دکل و چون هوا خیلی سرد بود دیگه نتونسته بود بیاد پائین و مارو خواسته بودند!!!
بعد از یکسری صحبت و چون هوا خیلی سرد بود و مطمئنا بالای دکل هم سردتر, گفتیم چرا توضیحات کامل ندادید!!! چرا به 110 و 125 اطلاع ندادید!!!؟ گفتن نمیخواستیم که اینجا شلوغ بشه!!
الان هم اصرار داشتند که حتما باید برین و اونو بیارید پائین, هر چقدر توضیح دادیم, قبول نکردن و گفتن حداقل برید ببینید وضیعتش چطوره!!!
لباسم طوری نبود که تحمل اون سرمای ارتفاع رو داشته باشه, اما چاره نبود, چون محیط هم داشت پرتنش میشد, مجبورا ازپله ها شروع کردم به بالا رفتن, دستکش دستم نبود و ازشدت سرما دستم گاهی به میله میچسبید, پله های نردبان رو یکی یکی بالا رفتم و گاها پایم هم میلغزید اما ادامه دادم و رسیدم بالای دکل.
وقتی بالا رسیدم مردی حدودا 40 ساله که خودش رو جمع کرده بود و مچاله شده بود, شروع کردم باهاش به صحبت کردم و در حین صحبت کردن از شدت سرما دندونهام بهم میخورد, اصرارهای ما رو هم برای خواستن نیرو از آتشنشانی رو قبول نکردن و الان چیکار باید میکردم!!!؟
وقتی یکم باهاش حرف زدم, گفت: بریم پائین اما من میترسم تو اول برو پائین و بعد من بیام.
با دستهای یخ زده شروع کردم به پائین رفتن و اون آقا هم شروع کرد به پائین اومدن, شدت سرما دیگه داشت تاثیر خودش رو میذاشت و دستهام یخ بستن و سینه ام هم داشت اذیتم میکرد.
وقتی پائین دکل رسیدیم , دیگه حالم خیلی خراب بود, اطرافیان زود اون مرد رو بردن دفتر و مشکلش حل شد و من با بدنی یخ زده رفتم داخل آمبولانس, همکارم وقتی دید اون مرد مشکلی نداشت, مشخصات اون فرد رو گرفت و راه افتادیم.
اومدیم پایگاه, اما سرما کارش رو کرده بود, ریه ام ازشدت سرما عفونت کرد و یه دو هفته ای از سرماخوردگی در اذیت بودم.

منبع: اینترنت


[ پنج شنبه 94/12/20 ] [ 12:45 صبح ] [ جمال رضایی اوریمی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

تماس با ما
درباره وبلاگ

این یک مجله ای است مفید و سرشار از مطالب ارزنده و جالب توجه برای همه مردم. این مجله بازتابی است از زندگی من.


برای نمایش تصاویر گالری کلیک کنید


وبلاگ های پزشکی
امکانات وب
l
Online User
امکانات وب


بازدید امروز: 121
بازدید دیروز: 71
کل بازدیدها: 675434